از اینکه آدمها فکر میکنن من قوی و مستقلم متنفرم . من انقدر از نظر روحی داغون و متلاشی ام که گاهی چند دقیقه به یه نقطه خیره میشم و فکر میکنم چطور میتونم به این نکبت پایان بدم بعد به خودم میام و فکر میکنم من ترسوتر از این حرفام و بهتره بجای فکرای بیخود یه حرکتی برای زندگیم بکنم ، اما پنج دقیقه بعد دوباره مایوس میشم و دلم میخواد بزنم زیر گریه . حالا نمیفهمم چرا با این روحیه‌ی نابود ، همیشه درحال خندیدنم و همه فکر میکنم من زندگی به هیچجام نیست . من واقعا حال و حوصله ‌ خودمم ندارم . چطور میتونم حوصله ی بقیه رو داشته باشم . اما با این حال چطور دیگرانو تحمل میکنم؟؟ ساعت‌ها؟ وای خدا،چقدر از بهرتماشای جهان بودن خسته شدم . واقعا چرا فقط باید تماشاچی باشم؟این حرف خیلی بچگانه و ابهانه‌ست ولی جدا من گاهی بهش فکر میکنم . چرا هیچ کاری حس خوشحالی و رضایت رو واسم ایجاد نمیکنه؟چرا همش دلم میخواد گریه کنم ؟ چرا انقدر روحیه‌م شکننده شده؟ نشستم و به پاشیدن خودم نگاه میکنم . عین یه دختر دبیرستانی هی از قیافم تو آینه ایراد میگیرم . همه چیز کلافه کننده شده . چقدر حالم بده . چقدر دلم میخواد برم بمیرم . چقدر از خودم خسته شدم . 

 

پی‌نوشت:از اینکه اینهمه اینجا مینالم، ناراحتم واقعا

میگذره میگذره میگذره

درک خود را از خوشبختی و موفقیت توی چشم دیگران نکردن

از اینهمه تنفر و متنفرم،متنفرم

میکنم ,فکر ,چقدر ,  ,میخواد ,واقعا ,فکر میکنم ,دلم میخواد ,با این ,خسته شدم ,میکنم من

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کنکور1400 بنویسید و بنویسید و بنویسید خرید کواد کوپتر دوربین دار | خرید ماشین کنترلی حرفه ای "من" قیمت دستگاه تصفیه آب چیز آموز System News/سیستم نیوز خرید سوله انشاطور majallenab